رهایی
پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۹
خیلی وقت بود که با سرعت زیاد پیش می رفتم برای رسیدن به قله و هر قله ای را که فتح می کردم چشمم به قله بلندتری می افتاد و تصمیم می گرفتم آن را فتح کنم، پس برنامه ریزی می کردم و صعود را آغاز می نمودم. و فتوحاتی انجام شد، بدون توجه به مسیر بالا رفتن از قله و هنوز قله های بلندتری را می بینم.
چند وقتی است آمده ام به نقطه ای پست و هموار و می خواهم برای مدتی اینجا اتراق نمایم و از چشم انداز هایی که این مکان پیش رویم می گذارد نهایت لذت را ببرم.
تا دوباره آمادگی لازم را برای فتوحات بعدی کسب نمایم.
باید رها شدن را بیاموزی، تا بتوانی به زندگی ات ادامه دهی. رها شدن از همه چیز و همه کس، همه چیز و همه کس، این است معنی نهایی استقلال.
پذیرفتن تمام مشکلاتی که به وجود می آید و وجود دارد، قدم اول برای حلشان است، وقتی وضعیت موجود را پذیرفتی و انکار نکردی، آن زمان می توانی آن هایی که قابل تغییرند را تغییر دهی و شرایطت را بهبود بخشی.
مدتی بود که به تاریک ترین جایی که در شخصیتم وجود داشت کشیده شدم. همان مکانی که در آهنگ های امینم (Beautiful)، لینکین پارک (Nobody can save me)، هالزی (Grave yard) و بسیاری آهنگ های دیگر از آن یاد شده است. نمی توانم بگویم جای خوبی است و پیشنهاد می کنم حتما در هتل ۵ ستاره اش مدتی اقامت داشته باشید. فکر می کنم چه بخواهی و چه نخواهی به این مکان می روی. نکته ای که مهم است بدانی نحوه مواجهه و مدیریت کردن این زمان است. آدمی که از این مکان بیرون می آید دیگر آدمی که به آن مکان رفته بود نیست. نکته دیگر این است که وقتی در این وضعیت افتادی، آرام باش، دست و پا نزن که بیرون بیایی چون بیشتر فرو می روی.
دلنوشته سورس