جنگ

سه‌شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۴

وقتی بلیط برگشت به تهران رو مدرسه برام گرفت و فرستاد خیلی خوشحال شدم. روز چهارشنبه 11 June می‌رسیدم تهران. کل اون سه هفته تا تاریخ پرواز به امید اومدن به خونه زندگی کردم. دیگه می‌تونستم فارسی حرف بزنم با آدما. دیگه می‌تونستم حرف آدما رو متوجه بشم تو خیابون. می‌تونم به راحتی در فروشگاه ها ارتباط برقرار کنم. می‌تونم کنار خانواده‌م باشم بدون اختلاف ساعت.

کلی برنامه ریزی کرده بودم برای این مدت کوتاهی که در ایران هستم. می‌خواستم برم سینما، برم سفر به شهرای دیگه، تمام غذاهای موردعلاقه‌م رو دوباره با خانواده بخورم، برم خرید و … اون روز که خسته بودم و خوابیدم تا فردا صبح. بعدش شب رفتیم خونه خاله‌م. برگشتیم و خوابیدیم. ساعت ۳ شب با سر و صدا بلند شدم و فکر می‌کردم رعدوبرقه.

همه می گفتن یکی دو روز میزنن و تموم میشه. من خوشحال از اینکه اومدم کشورم، تیپ می‌زدم و می‌رفتم خرید و مهمونی. با این شرایط تصور کنید: خیابون ها پر از بسیجی‌ها با تفنگ. وقتی این صحنه رو دیدم مطمئن شدم که هیچ امنیتی نیست دیگه و این رو هم اضافه کنم که ۱۱۰ قطع شده بود و هر اتفاقی میفتاد نمی‌تونستی به کسی بگی. اکثر بانک‌ها از کار افتادند. عابربانک‌ها وجه نقد نداشتن. بانک پاسارگاد، سامان و سپه رو می‌دونم که کامل قطع بودند. و ملی و صادرات کار می‌کردند. حضوری رفتم بانک پاسارگاد و بهم برگشته میگه سیستم‌ها دارند بک‌آپ می گیرند بخاطر همون قطع هستند. فکر کردن اگر کلمه تخصصی و انگلیسی بگن می‌تونن مردم رو گول بزنن.

چند روز گذشت و جدی‌تر شد.

یه شب یه حسی بهم گفت بریم پیش عموم که دور از تهرانه. وسایلامو جمع می‌کردم بعد نگاهی به اینستا انداختم و دیدم گفتن منطقه ما باید تخلیه شه. اون شب تو اتوبان داشتم تصور می‌کردم که بی‌خانمان شدن چطوریه.

نتونستم مسیرو ادامه بدم، با مادرم بودم گفتم می‌خوام برگردم تهران خونه‌مون رو ببینم. بعد از اینکه تو جاده بنزین زدم دور زدم. هنوز زود بود برم اون محل. رفتیم خونه خاله‌م. ۲ ساعت خوابیدم و رفتیم خونه. چیزی نشده بود.

قرار بود پول بلوکه کنم برای ویزای آلمان ولی اپلیکیشن بانک انتقال نمیداد این مبلغ پول رو. دیگه تصمیم گرفتم برگردم بیشکک. رفتم ترمینال بلیط ارومیه رو گرفتم. هنوز اتوبوس راه نیفتاده بود که مردد شدم در تصمیم. میخواستم خودمو برسونم ترکیه و از اونجا پرواز به بیشکک. هزینه زیاد میشد و اصلا معلوم نبود که بانک انتقال رو انجام بده. همون موقع بود که اینترنت ملی شد. دیگه دسترسیم به همه چی قطع شده بود فقط می‌تونستم تماس بگیرم با مادرم. به مدت چهار روز اینترنت نداشتم. از مرز خارج نشدم و یک روز رفتم خونه یکی از فامیل‌ها موندم تا بعدش برگردم تهران. وقتی برگشتم خونه با وایفای و به زور کانفیگ‌هایی که تونستم پیدا کنم تونستم وصل شم به اینترنت. عصبانی و شاکی از اینکه از بیرون دارن موشک میریزن سرمون و از داخل اینترنت رو بستند و ایست بازرسی در همه جا گذاشتن.

سورس